برندی به نام اپل و برند شخصی استیو جابز
متفاوت بیندیشید!!
آنهایی که آنقدر دیوانهاند که فکر میکنند میتوانند دنیا را تغییر دهند، همانهایی هستند که این کار را میکنند!
این مقاله بر اساس زندگینامهای از استیوجابز به رشته تحریر درآمده است که در سال 2011 تقریبا همزمان با فوت استیو جابز، موسس افسانهای برند اپل منتشر شده است
من (نویسنده مقاله) سعی کردهام محتوای چند صدهزار کلمهای این کتاب ارزشمند را در قالب خلاصههای مهمتر آن در اختیار شما عزیزان قرار دهم.
امید است که مرور تاریخچه اپل به همراه زندگینامه پرفراز و نشیب استیوجابز درسهایی را برای شما مخاطبان
داشته باشد
این مقاله چندی پیش در نشریه موفقیت نیز منتشر شده است
آغاز قصه
این داستانی درباره زندگی وکار پرتلاطم سرمایهگذاری خلاق است که در هفت صنعت انقلاب ایجاد کرده است
کامپیوترهای شخصی، فیلمهای کارتونی، موسیقی، تلفن، تبلتها، نشر دیجیتال و فروشگاههای خردهفروشی
جابز، برند بادوامی آفرید که حتی بعد از خود او همچنان پرسودترین و موفقترین شرکت دنیاست و مشخصا دیانای او را در خود نهفته دارد
اما پیش از استیوجابز…..
عبدالفتاح ((جان)) جندلی 23ساله، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در آمریکا، فرزند یک عرب سوری ثروتمند با جوآن شیبل آمریکایی ازدواجی زودهنگام میکند و نتیجه بارداری ناخواستهای در سال 1955 است!
آنها آمادگی بچهدار شدن را نداشتند و به همین دلیل دختر جوان با کمک یک پزشک خیرخواه در سانفرانسیسکو، فرزند هنوز به دنیا نیامدهاش را برای فرزندخواندگی به یک خانواده تحصیلکرده میسپارد
اما وقتی فرزند به دنیا میآید، پسر است و خانواده سرپرست، توقع دختر را داشتند، پس از پذیرش او سرباز زده و از سر ناچاری پسر به یک خانواده دیگر سپرده میشود
پل جابز مکانیک و همسرش کلارا، نام پسر را استیون پل جابز نامیدند.
استیو جابز، از همان دوران کودکی میدانست که فرزند اصلی خانواده نیست. اما آنها چطور این قضیه را برای او توجیه کردند؟
پدر و مادر خوانده همواره به او میگفتند که پدر و مادرهای عادی نقشی در انتخاب فرزندشان ندارند، اما ما تو را به صورت ویژه انتخاب کردهایم!!
طرد شده در برابر انتخاب شده!
شاید این واقعیتی بود که او را مستقل ساخت.
جابز میگوید من همیشه احساس میکردم فردی خاص هستم و والدینم این خاص بودن را به من بخشیده بودند. پدرم ساختن هرچیزی را بلد بود و این برای من به مانند یک کارگاه عملی آموزشی هر روزه بود
خاطره معروفی که او نقل میکند این است: روزی پدرم به من گفت که قسمتهای پشت حصار و قفسههای حیاط را درست به مانند جلوی ساختمان با دقت بسازم حتی اگر از بیرون دیده نمیشوند!
او عاشق انجام دادن درست انجام دادن کارها بود حتی قسمتهای غیرقابل رویت!
جابز در منطقهای زندگی میکرد که توسط شخصی به نام جوزف آیچلر بنا شده بود
11000 خانه ساده اما مدرن آمریکایی، خانههای ارزانقیمتی که از کف تا سقف شیشهای بودند، زیبا، شیک اما مناسب طبقه کمدرآمد آمریکایی!
جابز میگوید: این سبک معماری از کودکی در من شور و شوقی ایجاد میکرد برای ساختن محصولاتی با طراحی زیبا اما برای تودهء مردم!
این همواره فکر اصلی اپل بوده است از مکینتتاش تا آیپد
علاوه بر اینها او در سیلیکونولی، جایی که امروز قطب شرکتهای تکنولوژی شناخته میشود بزرگ شد، در دنیای عاشقان الکترونیک!
مادرش قبل از مدرسه، خواندن را به او اموزش داده بود، جابز با هوش بود و به همین دلیل همیشه در کلاس حوصلهاش سر میرفت!
او شاگردی مشکلساز بود تا این که در کلاس چهارم، معلمی به نام خانم هیل به استیو توجه ویژهای نشان داد.
معلم یک کتاب ریاضی خاص به او داده و همزمان یک آبنبات چوبی هم به او نشان میدهد و میگوید اگر اینها را درست حل کنی این شکلات را با 5 دلار به تو میدهم.
استیو میگوید، او موتور مرا روشن کرد و به عنوان قدیس زندگی من در آمد، اگر این معلم نبود شاید من سر از زندان در میآوردم!
جابز در 16 سالگی با کمک پدرش و کارهای پارهوقت خودش یک فیات قرمز میخرد و این برایش بسیار هیجانانگیز بوده است.
او در کلاسهای کامپیوتر آزاد شرکت میکند و با استیو وازنیک یک خوره کامپیوتر که 5 سال بزرگتر از او بود آشنا میشود.
آنها بعدا به عنوان زوج افسانهای شناخته میشوند هرچند که به لحاظ اخلاقی بسیار متفاوت بودند!
بر خلاف جابز که اهل معامله بود، وازنیاک فروشندگی را بد میدانست و صرفا به دنبال کارهای مهندسی بود.
سپس آن دو با کمک یکدیگر و یافتن یک نقص فنی در سیستمهای تلفنی شرکت ایتیاندتی، دستگاهی همفرکانس با تلفنها میسازند که میتوانستند تلفنهای بینالمللی رایگان بزنند!
چندین و چند دستگاه مشابه با نام بلوباکس با قیمت 150 دلار توسط استیوها ساخته و فروخته میشود.
جابز بعدها گفت، اگر همین دستگاههای غیرقانونی و فروش آنها نبود شاید هرگز همکاری ما در اپل شکل نمیگرفت،
اطمینان و اعتماد به نفس حاصل از همکاری در یک پروژه واقعی!
جابز برای تحصیل به دانشگاه میرود، اما خیلی زود از درسخواندن خسته میشود، او کلاسهای اجباری را دوست نداشت و به صورت مستمعآزاد تنها در بخشی از کارگاههای خوشنویسی کالج رید شرکت میکرد!
تصمیم گرفتم دانشگاه را رها کنم، اطمینان داشتم که این به نفع من خواهد بود!
او در کلاس خوشنویسی خیلی چیزها در مورد انواع حروف چاپی و فضای مورد نیاز در میان ترکیبات مختلف حروف و هرچیزی که نوشته را زیباتر میکرد فرا گرف.
این اتفاق تنها چندسال بعد باعث شد که برای اولین بار در جهان کامپیوترها مجهز به قلمهای چندگانه شوند!
جابز علاقهمند به طرز تفکری شده بود که میگفت فناوری میتواند دوست انسان باشد و نه دشمن آن و کمکم به شعار قدرت کامپیوتر برای مردم باور پیدا میکرد
در همین ایام و هنگام حضور در همین جلسات خورههای کامپیوتر بود که برای اولین بار ایده ساخت یک کامپیوتر کامل، یعنی کیبورد، کیس و مانیتور در ذهن جابز و وازنیاک شکل گرفت.
چیزی که تا به آن روز هنوز وجود خارجی نداشت، آنها نمونههای اولیهای ساختند و جابز سریعا شروع به فروش آنها کرد.
از وازنیاک نقل است:
هر زمان که من چیز مهمی میساختم، جابز راهی برای پول در آوردن از آن پیدا میکرد!
به هر صورت آنها تصمیم میگیرند که شرکت تولید کامپیوتر خودشان را راهاندازی کنند، آنها به سختی 1300 دلار پول جور میکنند.
در اولین قدم نیاز به اسمی برای شرکت خود داشتند، در فرصتی بسیار کم آنها به نام اپل ((سیب)) رسیدند، نامی که ساده، دوستانه، خصوصیات ضد فرهنگ روز آمریکایی و نشانهای از طبیعت را در خود داشت
اپل کامپیوتر یک عدم ارتباط عجیب!
این اسم بیربط به کامپیوتر، گویا ذهن را تحت فشار میگذاشت تا آگاهی بیشتری در مخاطبان ایجاد نماید
جابز برای کسب پول به هر دری میزد اما کسی او را محل نمیداد، خصوصا این که ظاهری هیپیوار داشت و اغلب پابرهنه راه میرفت.
آنها برای تولید کامپیوترهای خود شدیدا به پول نیاز داشتند و به هر دری میزدند بینتیجه میماند، تا اینکه در همین مسیر:
سرمایهگذاری 33 ساله به نام مایک مارکولا به آنها معرفی شد، او یک تاجر خطرپذیر بود و زمانیکه ایدهء این دو خوره کامپیوتر را دید، با آنها شراکتی سهنفره را تشکیل داد که هرکدام 33درصد سهم داشتند، او 250000دلار در این شرکت تقریبا تخیلی سرمایه گذاری کرد
حتی خود استیو جابز میگوید شک داشتم که مارکولا آن 250.000 دلار را دوباره ببیند!
آنها فلسفه برند اپل را اینگونه نوشتند:
-
همدلی یعنی ارتباط درونی با احساس مشتری
-
تمرکز، تمامی فرصتهای بیاهمیت را نادیده میگیریم
-
ارائه محصول، نحوه ارائه محصول ارزش آن را تعیین میکند
حال اپل به یک آژانس برندسازی نیاز داشت و گروه رجیس مکنا، با هزار ناز و عشوه همکاری با آنها را قبول کرد.
در اولین اقدام، لوگوی اپل که تصویری پیچیده از نیوتن و یک باغ سیب بود را تغییر دادند، جابز گفت اما نمیخواهم لوگوی جدیدمان صرفا طناز باشد!
در نهایت دو سیب طراحی شدند، یکی ساده و یکی گاززده و جابز شورشی، سیب گاز زده را انتخاب کرد و سپس به آن رنگهای 6گانهای را اضافه کردند که بین رنگ سبز زمین و آبی آسمان قرار داشتند، اما برعکس!
سادگی نهایت زیبایی است
اولین محصول واقعی شرکت، اپل2 نام گرفت، چون آنها یک نیمچه کامپیوتر اولیه ساخته بودند و آن را اپل 1 نامیده بودند.
شرکت در سال 1977 توانست 2500 کامپیوتر بسازد و برای اولین بار کامپیوترهای رومیزی کوچک، آنهم به شکل ایستاده درست شبیه یک انسان ارائه شدند
آنها در سال 1981 توانستند 210.000 عدد کامپیوتر بفروشند، یعنی از روزی 7 عدد اولیه به روزی 575 عدد رسیدند!
جابز در این دوران، به شرط بازدید ازآزمایشگاههای برند زیراکس به آنها بخشی از سهام اپل را فروخت.
او به همراه مهندسانش وارد آزمایشگاههای زیراکس شد و به ناگاه آینده کامپیوتر را در آنجا دید، ماوسکامپیوتر، امکان شبکهشدن کامپیوترها، رابط تصویری و صفحه نمایش گرافیکی!
حملهء اپل نسبت به زیراکس را یکی از بزرگترین سرقتهای تاریخ صنعت توصیف کردهاند!
هرچند که اغلب اعتقاد دارند، اجرای ارزشمند یک ایده، درست به اندازه ایده مهم است، چه بسا که شاید زیراکس هرگز این ایدهها را اجرا نمیکرد!
استیو جابز تنها 25 سال داشت و چیزی از مدیریت نمیدانست،
گاهی او بسیار بیملاحظه، بداخلاق و پرخاشگر دانسته میشد، نقل است که اگر ایدهای به ذهنش میرسید حتی اگر ساعت 2 صبح بود به مهندسان زنگ میزد تا با آنها در این باره صحبت کند، که این البته شاید از بهترین کارهای عجیبش بود!
اما جابز عقدهای نبود، انتقادگری بسیار خشن بود و حتی بد دهن، اما اگر نظراتش اشتباه بودند، غرورش را کنار میگذاشت و عذرخواهی و تشکر میکرد
چند جمله از استیو جابز:
-
مصرفکننده نمیداند چه میخواهد، تا زمانی که ما به او نشان دهیم!
-
بهتر است دزد دریایی باشی تا به نیروی دریایی بپیوندی!
-
اگر بازیکنان درجه دو را بهکار بگیری آنها نیز تعدادی درجه دو دیگر را جذب شما میکنند!
اما از این زمان چه اتفاقاتی برای اپل و استیو جابز میافتد؟
- اپل کامپیوتر سهامی عام شده و ارزش این برند، یکشبه یک میلیارد و هشتصد هزار دلار شد، سیصد سهامدار شرکت میلیونر شدند!
جابز آدم پیچیدهای بود، او تنها به مادیاتی علاقهمند بود که به زیبایی طراحی شده بودند، مثل اتومبیلهای مرسدس بنز و پورشه، چاقوهای هنکلز و محصولات براون آلمانی، موتورسیکلتهای بیامو و البته همهء اینها را طی زمان برای خودش خریده بود.
او هیچگاه مبلمان تجملاتی در خانهاش نداشت، هرگز کارمند شخصی و محافظ امنیتی نداشت و همواره خودش رانندگی میکرد!
جابز میگوید، من هرگز نگران پول نبودم، یادگرفته بودم از نوجوانی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم و همیشه زندگی سادهای داشتم.
طی سالهای بعد هم هیچگاه هدف او صرفا از پا درآوردن رقبا یا کسب پول نبوده است! هدف تنها ساختن عالیترین محصول ممکن بوده است
- کامپیوترهای مکینتاش به بازار ارائه شدند، اولین کامپیوتر سخنگو که خودش را معرفی کرد. کامپیوتری با انواع قلمهای تایپ، نمادهای خلاقانه مثل سطل زباله روی نمایشگر، ماشین حساب روی کامپیوتر، برنامه نرمافزاری اختصاصی خودش، کامپیوتری که قابلیت بازشدن توسط مشتری را نداشت و در انتها آگهی تبلیغاتی خارقالعاده اپل که در این سال ساخته و پخش شد
چرا 1984 مانند کتاب 1984 نخواهد بود؟
- مکینتاش آنطور که باید و شاید فروش ایجاد نکرد و حتی به دلیل عدم استفاده از فن خنککننده بهخاطر وسواس جابز جهت بیصدا بودن، دستگاهها زیادی داغ میکردند و توستر نامیده شدند! این موضوع باعث تضعیف جایگاه جابز در شرکت اپل شد و به خلع مسئولیت اجرایی و نهایتا جدایی او از اپل، شرکت خودش انجامید!
بعد از خروج از اپل استیو جابز شرکت نکست را که قرار بود کامپیوترهای دانشگاهی تولید کند را راهاندازی کرد. او چندین نفر از مهندسان اپل را همراه خود کرده و مالکان اپل را در شوک فرو برد!
- شکایت اپل بر علیه نکست، سپس به توافق رسیدن و سرمایهگذاری راس پرات روی پروژه نکست
- نکست به بازار ارائه شد، قرار بود ماهی 10000 عدد بفروشند ولی فقط به عدد 400 رسیدند، پروژه شکست خورده محسوب میشد!
همزمان سرمایهگذاری جابز روی پروژه شرکت انیمیشنسازی پیکسار، صدها هزار دلار از دارایی شخصی او را میبلعید، بدون این که خبری از درآمد باشد
- ازدواج با لارین پاول، پدر شدن، مشارکت پیکسار با دیزنی، پروژه انیمیشن داستان اسباببازی
- اکران فیلم داستان اسباببازی بعد از 4 سال پرهزینه و سخت، سهامی عام شدن پیکسار و میلیاردر شدن مجدد استیوجابز اینبار بیرون از اپل، او گفت: در آینده من هیچ قایق تفریحیای وجود ندارد!
- اما اپل در حال ورشکستگی بود و ارزش سهامش در پایینترین حد خود قرار گرفته بود آنها برای جذب استیو جابز، به ناچار سهامدار نکست کامپیوتر شدند
- جابز به عنوان مشاور وارد شرکت شده بود و در کمال تعجب مدیرعامل وقت، توانست به سرعت قدرت رهبری اپل را در دست بگیرد! اکنون روح اپل بازگشته بود
استراتژی جابز این بود:
این که چهکاری انجام ندهیم به اندازه این که چهکاری میخواهیم انجام دهیم مهم است
جابز در این سال 70درصد محصولات اپل را از دور خارج کرد و ماتریس معروف خودش را کشید
مصرف کننده عادی | مصرفکننده نهایی | |
کامپیوتر رومیزی (ثابت) | ||
کامپیوتر قابل حمل (لپتاپ) |
آنها فقط روی همان چهار حوزه متمرکز شدند
اپل کمتر از 90 روز با ورشکستگی فاصله داشت و استیو جابز آنها را نجات داد
محصولات باید طوری ساخته شوند که خالص و یکدست به نظر بیایند
- تولید آیمک، اولین کامپیوترهای رنگی جهان. اقتباس از کارخانه پاستیلسازی برای ساخت کامپیوترهای رنگی، فروش 800.000دستگاه در طول یکسال!
متفاوت بیندیشید!
Think Different
تصمیم استیو جابز برای پوشش یک شکل، صد دست لباس سیاه یقه مشکی، برای تا آخر عمرش!
- ارزش سهام اپل از هر سهم14 دلار در سال 1997 به هر سهم 102 دلار رسیده بود و استیوجابز هیچ سهمی برای خودش برنداشته بود.
او گفت من نیامدهام تا پولدار شوم!
- فروشگاههای خردهفروشی اپل افتتاح گردیدند. علیرغم تمام پیشبینیهای کارشناسان خردهفروشی، آنها بسیار موفق عمل کردند. طرحی که استیو جابز بیش از دو سال روی آن وقت گذاشته بود. آنها در یک سوله بزرگ فروشگاهی اولیه و به صورت ماکت، برای خود ساخته بودند و صدها حالت مختلف ایجاد تجربه کاربری مشتری را آزموده بودند!
آنها در عرض سه سال به فروش 1.2 میلیارد دلار رسیدند و تمامی رکوردهای عرضه مستقیم در فروشگاه را شکستند!
در اواخر همین سال ایپاد دستگاه پخشکننده موسیقی اپل نیز به بازار ارائه شد که دنیای علاقهمندان به موزیک را تکان داد
استیو جابز در یک سخنرانی گفت: ما آیپاد را اول از همه برای خودمان ساختیم!
- بعد از ارائه آیپاد یک مشکل وجود داشت، برای دانلود موسیقی باید از فضای کاربری اپل خارج میشدید، پس در همین سال آیتیونز اولین پایانه فروش موسیقی آنلاین جهان توسط اپل افتتاح شد و از کپی غیرقانونی موسیقی جلوگیری بسیار موثری کرد
اما آیا راضی کردن صاحبان صنعت موسیقی راحت بود؟
استیو جابز میگوید، هرگز این همه وقتم را صرف تلاش برای قانعکردن اشخاصی به انجامدادن کاری که به صلاحشان است نکردهام!
پیشبینی این بود اپل در 6 ماه یک میلیون آهنگ بفروشد، اما آنها در 6 روز یک میلیون آهنگ فروختند!!
- نشانههای اولیه سرطان لوزالمعده در او دیده شد. این خبر از همگان مخفی ماند و البته موقتا درمان شد
- سالی بود که اپل 50درصد از درآمد میلیارد دلاری خود را از همین محصول کوچک یعنی آیپاد که به ظاهر هیچ ارتباطی هم با صنعت کامپیوتر نداشت به دست آورد!
استیو جابز به جای خوشحالی ناراحت و نگران بود، چرا که اعتقاد داشت یک چیزی حتما کار ما را خراب خواهد کرد، آن چه خواهد بود؟
تلفن همراه
او معتقد بود همان بلایی که موبایلها بر سر دوربینهای دیجیتال آورده بودند به زودی بر سر آیپاد هم خواهد آمد
جابز اعتقاد داشت تلفنهای همراه موجود همگی افتضاح هستند، بیایید خودمان انجامش دهیم!
او ذاتا مخالف دگمههای خاموش روشن برای دستگاهها بود و به تیماش گفت موبایلی میخواهم که تنها یک دگمه کاربری رویش داشته باشد!! در آن زمان چنینچیزی دیوانگی به نظر میرسید
جابز در مک ورلد 2007 گفت میخواهم سه دستگاه را به شما معرفی کنم
- آیپادی با صفحهای بزرگ و لمسی
- تلفن همراهی انقلابی
- دستگاهی ارتباطی با اینترنتی پیشرفته
همه و همه یکی هستند، آیفون
ما تلفن را از نو اختراع کردیم!
تا پایان سال 2010 بیش از 90 میلیون آیفون فروخته شد و50 درصد سود بازار موبایل جهان به اپل اختصاص یافت
- سرطان دوباره سراغ جابز آمد، در این سال آیفون 3G معرفی شد. قیمت سهام اپل به دلیل ظاهر نحیف جابز در رونمایی محصول حدود 20درصد کاهش یافت و او به مرخصی رفت
- بعد از یک دوره استراحت و مرخصی، استیو مجددا به اپل بازگشت و این زمانی بود که علیرغم غیبت جابز، سهام اپل رشد کرده بود
2010 جابز بیشتر نیرویش را بازیافته بود و دوباره وقف کار در اپل شد. در 27 ژانویه آیپد برای اولین بار به جهان ارائه شد، آن را لوح مسیح نامیدند، همانطور که آیفون را تلفن مسیح نامیده بودند
- تنها 9 ماه پس از عرضه آیپد، آنها 15 میلیون عدد فروخته بودند، کامپیوتری که حتی یک بچه شش ساله بیسواد هم میتوانست با آن به راحتی کار کند
دوبرابر سریعتر از آیفون فروش داشت و موفقترین عرضه محصولی خانگی در تاریخ شناخته شد
در همین سال نشر الکترونیک نیز به فعالیتهای آیتیونز افزوده شد، عرضه دیجیتالی کتاب، مجلات و روزنامهها
سرطان اما دوباره بازگشته بود، استیو جابز یکی از 20 نفر اول دنیا بود که توالی همه ژنهای غده سرطانی آنها کشف شده بودند، اما به هر صورت با به کار بستن تمام روشها و داشتن میلیاردها دلار ، مریضی او گویا قابل درمان نبود!
تیم کوک به عنوان جانشین جابز و مدیرعامل اپل انتخاب شد
یک عصر آفتابی وقتی حال استیو خوب نبود در باغ پشت خانهاش نشسته بود و به مرگ میاندیشید:
«در بیشتر عمرم حس کردهام چیزی بیش از آنچه دیده میشود در مورد زندگی ما وجود دارد
دوست دارم باور داشته باشم که بعد از مرگ چیزی از ما باقی میماند، اما از آنسو زندگی درست شبیه دگمه خاموش و روشن است، تق و رفتهای!
شاید به همین دلیل است که هیچ وقت دوست نداشتهام دستگاههای اپل دگمههای خاموش روشن داشته باشند!»
استیو رفت اما راه اپل همچنان ادامه دارد……..
احسان مهدینژاد نویسنده و مربی برندینگ سازمانی و پرسونال برندینگ
instagram.com/ehsan.mehdi.nezhad