نقدی بر فیلم و کتاب راز

نقدی بر فیلم و کتاب راز
876 بازدید

نقدی بر فیلم و کتاب راز

مقاله از زبان احسان مهدی‌نژاد:

چندین سال پیش از این و زمانی که بسیار جوان بوده و در منزل پدری زندگی می‌کردم آرزویی داشتم!

در آن زمان هنوز گواهینامه رانندگی هم نداشتم، اما تصور رانندگی و داشتن یک ماشین مدل بالای آن دوره، حتی با جزئیاتی مثل رنگ بیرونی و داخلی، تمام فکر و ذهن‌ام را به خود مشغول کرده بود.

به صورت دیوانه‌واری خود را سوار بر آن ماشین و در حال رانندگی تصور کرده و بزرگ‌ترین آرزوی زندگی‌ام داشتن آن اتوموبیل بود.

اما بر خلاف آن چیزی که اکثر ما در «فیلم راز» بر اساس نوشته خانم راندا برن مشاهده کردیم و از آن به «قانون جذب» تعبیر شد، من هیچ‌گاه با فکر کردن به به آن ماشین دست نیافتم.

آیا واقعا با قانون جذب می‌توان به موفقیت رسید؟ در ادامه مقاله با من همراه باشید تا این موضوع را بررسی و نقد کنیم.

 

—***—

مطمئن هستم افراد زیادی را می‌شناسیم که سالیان سال آرزوها و خواسته‌های ریز و درشت فراوانی داشته‌اند. آنها تمام فکر و ذهنشان درگیر آن موضوع بوده است. لیکن نه تنها به آن خواسته‌ها نرسیده‌اند بلکه هر آن‌چه داشته‌اند را نیز از دست داده‌اند!

بگذارید همین ابتدا چند مثال برایتان بیاورم.

مثال‌های نقض قانون جذب

چندین سال پیش و در زمان برگزاری جام جهانی کره و ژاپن، یکی از آشنایان که او را آقای گرگین می‌نامم و بسیار علاقه‌مند به فوتبال بود، در جمعی بیان کرد که برای دیدن جام جهانی بعدی حتما در آلمان حضور خواهد داشت.

در آن زمان آقای گرگین به‌ظاهر وضع مالی خوبی داشت و از شغل پیمان‌کاری که انجام می‌داد درآمد خوبی کسب می‌کرد. به همین دلیل حرفش را جدی گرفتم و انتظار داشتم که به احتمال زیاد این کار را انجام خواهد داد.

این گفته آقای گرگین در ذهن من نقش بست و چندین بار دیگر، طی یکی دو سال بعدی نیز از او این سخن را شنیدم. روی این موضوع حساس شده بودم و رفتن ایشان به آلمان را پیگیری می‌کردم.

 

آقای گرگین چندی بعد  مدرک ‌در ‌دست به دنبال تاسیس یک کارخانه بود.

مدتی بعد نیز رویای ساخت یک مجتمع تجاری بسیار بزرگ را در سر داشت و به دنبال ساخت آن بود! جالب این که اغلب، تصورات خوبی هم از رسیدن به آن آرزوها داشت.

اما، دوست عزیز ما، نه تنها به آلمان نرفت بلکه به دلیل روش‌های غلطی که در کسب‌وکار پیش گرفت طی یکی دوسال همه دار و ندارش را از دست داد.

حتی زندگی خانوادگی‌اش نیز دچار از هم‌پاشیدگی شد و امروز که مشغول تعریف این داستان هستم درعمل اثر پررنگی از این شخص موجود نیست!

مطمئن هستم که اگر به خوبی دور و بر خودتان را نگاه کنید، یکی دو نفری از این دست افراد را پیدا خواهید کرد.

این افراد همواره‌ ایده‌های بزرگی در سر دارند ولی هیچ‌گاه به صورت پایدار به آن‌ها دست نمی‌یابند.

پس اگر قرار بود با مدل فیلم راز خانم راندا برن فقط با فکر کردن و قانون جذب به آرزوها رسید چرا این بلاها سر این فرد آمد؟

بیایید چند نکته و عامل در ناکامی این افراد را تحلیل کنیم.

عامل نخست: ناآگاهی از اصول موفقیت

باید بدانیم که قانون جذب اگر هم قرار باشد کارآیی داشته باشد این زمانی است که شما از اصول موفقیت آگاه باشید.

هم‌چنین باید بتوانید بر اساس  خط سیر رفتاری و  منش خاص خودتان حرکت کنید. بسیارند افرادی که آرزوهای ریز و درشت بسیاری دارند ولی چون از اصول موفقیت آگاه نیستند، هیچ‌زمان به خواسته‌های خود نمی‌رسند. بعضی هم اگر هم برسند به صورت موقتی، کوتاه مدت و ناپایدار خواهد بود!

البته باید بگوییم که موفقیت اصول یگانه‌ و حتی تعریف یگانه‌ای هم ندارد و به قول رضا در فیلم مارمولک هزاران راه برای رسیدن به خدا (موفقیت) وجود دارد

افراد بسیاری در جامعه وجود دارند که به ظاهر موفقیت‌هایی به دست آورده‌اند و به همین دلیل در زمان‌هایی مورد توجه افراد قرار گرفته‌اند.

این افراد در همین زمان ادعاهایی را مطرح می‌کنند که برای اطرافیان قابل باور است و حتی شاید موجب غبطه خوردن اطرافیان شود.

اما اگر این افراد بر طبق اصول موفقیت حرکت نکرده باشند، این ادعاها پوشالی و کم‌ارزش بوده و هیچ‌گاه قابل دست‌یابی نخواهند بود.

این‌جاست که غیرواقعی بودن فیلم راز و قانون جذب مشخص می‌شود. هیچ شخصی تنها با فکر کردن به آرزوهایش نمی‌رسد.

 

بگذارید داستان دیگری را برای‌تان نقل کنم.

سالیان پیش و در دوران نوجوانی دوستی داشتم به نام فیروز که مانند بسیاری از ما در آرزوی نواختن گیتار بود و برای فراگیری آن علاقه وافری از خود نشان می‌داد.

به دلیل نقل مکان فیروز به شهری دیگر، چند سالی از او خبر نداشتم تا پس از مدتی او را در محفلی دوستانه ملاقات کردم.

بسیار خوب ساز می‌نواخت، او را در پشتکارش تحسین کردم و از داشتن چنین دوست موفقی احساس شعف کردم.

خلاصه سر صحبت با فیروز باز شد و هرکدام از ما در مورد برنامه شغلی آینده صحبت کردیم.

من در آن زمان دانشجو بودم و برنامه خاصی هم برای آینده شغلی خودم نداشتم. اما این دوست هنرمند ما با اعتماد به نفس بالایی مطرح کرد که هدف روشنی برای خود متصور شده!

او تصور می‌کرد سه سال آینده به یکی از برترین گیتاریست‌های ایران و در پنج سال بعدش به یکی از بهترین گیتاریست‌های دنیا تبدیل خواهد شد!

در آن زمان از بیان شفاف و قاطعانه هدف‌هایش حدس زدم که به احتمال بسیار زیاد شخص موفقی خواهد شد. حتی شاید کمی هم به اعتماد به نفس او غبطه خوردم. اما در دلم او را تحسین کردم و منتظر شنیدن خبر موفقیت‌های او بودم.

چندین سال بعد بر حسب اتفاق، فیروز را در یک میهمانی دیدم. او درست در همان جای قبلی قرار داشت با این تفاوت که ظاهر چندان خوبی هم نداشت.

به اعتیاد او پی برده و فهمیدم که وضع مالی چندان خوبی هم ندارد. بسیار ناراحت شدم و بر خود واجب دیدم که با او کمی صحبت کنم و هدفش را به یاد او بیاورم.

در بین میهمانی فرصتی یافتم تا با او چند کلامی حرف بزنم. اما زمانی که با او روبرو شدم از بی‌فروغی چشمانش دریافتم کار از کار گذشته است و حرف من تاثیر چندانی نخواهد داشت!

با او صحبت کردم و او از مشکلات خانوادگی و بی‌وفایی دوستان و از این قبیل مسائل بسیار سخن گفت. فهمیدم که او با انتخاب یک هدف بسیار بزرگ و غیرواقعی توقعات زیادی را از خودش داشته!

و این در حالی بود که او باید نقاط قدرت، توانمندی‌ها حتی نقاط ضعف و فرصت‌هایش را در نظر می‌گرفت و با توجه به آن‌ها هدف‌های کوچکتری انتخاب کرده و سپس به هدف‌های بزرگتری می‌رسید

ضمن این که احتمالا ده‌ها و صدها اتفاق پیش‌بینی نشده در این مسیر اتفاق می‌افتند که او مثل بسیاری دیگر در هیچ‌جای معادلاتش در نظر نگرفته بود.

درباره کتاب برند با شخصیت(روشهای ساخت پرسونال برندینگ در هشت هفته بیشتر بدایند)

متاسفانه افرادی مثل این دوست گیتاریست ما در جامعه کم نیستند.

در بیشتر مواقع هم علت از آن ناشی می‌شود که این افراد در دورانی فقط به صورت تک بعدی موفق می‌شوند. این در حالی است که از لحاظ ذهنی آمادگی رشد و پیشرفت‌های بسیار را ندارند.

هم‌چنین این افراد با کمترین مشکلی در زندگی سرخورده شده و از اهداف والای خود دست بر می‌دارند. در حالیکه زندگی هیچ گارانتی برای موفقیت دائمی به ما نداده است.

چه بسا اگر فیروز و امثال او با اصول زندگی موفق آشنا بودند یا با افرادی که به این علم آگاه‌اند معاشرت داشتند امروز جزو برترین افراد جامعه و مشاغل خویش بودند.

عامل دوم: عدم انعطاف

بعدها که در بررسی دلایل ورشکستگی آقای گرگین دقیق شدم، متوجه بزرگ‌ترین نقطه ضعف این شخص شدم و آن به نظر من این عامل بود: عدم انعطاف.

این دوست ما از کم‌ترین میزان تطبیق با شرایط موجود جامعه برخوردار نبوده و بسیار مستبد و خودرای بود.

به همین دلیل، شرایط روز بازار کسب‌وکار را بر نمی‌تابید و همواره از همه افراد توقع یک شرایط رویایی و فوق آرمانی را داشت. بدون این‌که خودش کمترین تلاشی برای تحقق آن انجام دهد!

اما ناراحت‌کننده‌تر این که بسیاری از کسانی که توسط خود او کار را آموخته بودند به رقیبانی برای او تبدیل شده و به سرعت از او جلو زدند.

نقدی بر فیلم و کتاب راز راندا برن
نقدی بر کتاب راز

فیلم راز شبیه تبلیغات شبکه‌های زرد است!

از بازگویی داستان‌های بالا می‌توان نتیجه گرفت که: داستان فیلم راز و قانون جذب بیشتر شبیه تبلیغات مجلات و تلویزیون‌های زرد است.

تبلیغاتی که به ما نشان می‌دهد که شما در زمانی کوتاه و بدون ورزش و رژیم غذایی، تنها با پوشیدن یک لباس زیر مخصوص لاغر خواهید شد!

و از آن جالب‌تر این که عضلات شکمتان نیز برجسته خواهد شد. یا با قراردادن یک قطعه پلاستیکی ارزان‌قیمت روی بینی‌تان آن را تغییر شکل داده و کوچک خواهید کرد!

یا با گوش‌دادن زبان انگلیسی در خواب زبان یاد خواهیم گرفت.

آیا واقعا هیچ عقل سلیمی، این موضوع را باور می‌کند؟ ولی چرا هنوز هم این تبلیغات پخش می‌شوند و بدتر این که بعضی هم فروش‌های بسیار بالایی هم دارند؟

همه این‌ها ناشی از این امر است که اغلب مردم دوست دارند (یعنی مغز ما برای صرف انرژی کمتر این‌طور کار می‌کند) از میان برداشته شدن موانع را به صورت خودبه‌خودی و بدون زحمت به‌دست بیاورند.

این موارد اما باعث ثروتمندشدن سازنده فیلم راز و نویسنده کتاب راز، خانم راندا برن شد که او را از بی‌پولی به ثروت رسانید.

حتی مجله تایم خانم برن را به عنوان یکی از 100 فرد تاثیرگذار دنیا در سال 2007  انتخاب کرد.

در فیلم راز با افراد بسیار مشهور و موفقی در زمینه‌های فلسفه، فیزیک، فنگشویی و موفقیت شخصی مصاحبه شده است:

افرادی از قبیل جان آساروف، دکتر دمارتینی، جو ویتالی، باب پراکتور و جک کنفیلد. اما راستش را بخواهید اگر هر کدام از ما یک فیلم آموزشی یک ساعته از این افراد ببینیم، تاثیر بسیار بیشتری بر زندگی و به دست آوردن اهداف ما خواهد گذاشت!

این فیلم فقط به گفتگوهای بسیار کوتاه و آرزوگونه پرداخته است!

((جان نورکراس، روانشناس و استاد دانشگاه اسکرانتون در پنسیلوانیا که در مورد کتاب های خودیاری تحقیق می کند، می گوید: «این یک پیروزی بازاریابی و جادو است. او معتقد است که برخی از آنها زمانی بسیار مفید هستند که توسط علم حمایت شوند و بر مشکلات خاصی مانند افسردگی تمرکز کنند.

او می‌گوید: «راز» به خاطر اظهارات ظالمانه و اثبات‌نشده‌اش که معتقدم فراتر از وعده‌های معمولی بیشتر کتاب‌های خودیاری است و به حوزه‌ای خطرناک می‌رود، مخالفت من را برانگیخته است)) برای مطالعه کامل این نقد کلیک نمایید

و حتی برخی از این اساتید بعدها از نوع کارگردانی فیلم و انتخاب گزینشی صحبت‌هایشان گله‌مند بودند! اما فروش میلیونی فیلم و موفقیت غیرقابل تصور آن، همه مخالفت‌ها را کم‌رنگ کرد!

راز موفقیت فیلم و کتاب راز

در سال 1910 میلادی نویسنده نه‌چندان معروفی به به نام والاس واتلز کتابی چاپ کرد به نام «علم ثروتمندشدن». این کتاب در زمان چاپ فروش بسیار کمی داشت. اما ارتباط این موضوع با بحث ما کجاست؟

خانم راندا برن در سال 2007 و پس از یک‌سال از چاپ کتاب راز و تولید فیلم راز اذعان کرد که موضوع انتخابی‌اش را به‌طور کامل بر اساس کتاب والاس واتلز تهیه کرده است!

یک اختلاف کوچک ولی بسیار مهم بین کتاب اصلی و کتاب راز نوشته خانم راندابرن وجود داشت:

نشان‌دادن موضوع به‌صورت یک فرصت که همگان تصور کنند با کم‌ترین تلاش و کوششی خواهند توانست به موفقیت و ثروت برسند.

پس از لو رفتن این ماجرا، کتاب والاس واتلز تجدید چاپ شد ولی فقط موفق به فروش 75 هزار نسخه شد، آن‌هم در برابر 21 میلیون نسخه کتاب راز تا سال 2011!

پس راز مشهور شدن کتاب راز و متعاقبا فیلم راز استفاده خانم راندا برن از ترفند بازاریابی فرصت یا oppurtunity marketing است. اگر ما هم بتوانیم از این ترفند (البته از نوع درست و غیرکلاهبردارانه) در کارمان استفاده کنیم موفق خواهیم بود.

مثلا روشی را ابداع کنیم که به جای کار کردن در یک محل کار دور از منزل، بتوانیم از طریق یک کامپیوتر کاری عالی را در خانه انجام دهیم.

یا این که روشی را پیدا کنیم که به جای فروش محصولمان به فروشگاه‌های زنجیره‌ای، خودمان رأسا و از طریق اینترنت موفق به انجام این کار شویم.

یا این که به جای حضور در یک مکان دور از خانه برای تحصیلات دانشگاهی بتوانیم از طریق وبینار و کامپیوتر درس خوانده و مدرک معتبری بگیریم. همه این‌ها جلوه‌هایی درست از بازاریابی فرصت هستند.

جدای از این درس بازاریابی فرصت که می‌توان از کتاب و فیلم راز گرفت، باید کمی واقع‌بین و عاقل‌تر باشیم و تا به این حد سریع گول تبلیغات جذاب را نخوریم!

 

—***—

امیدوارم شما دوست عزیزی که این مقاله را خواندید کمی به فکر فرو رفته و از همین امروز یک برنامه منسجم برای رسیدن به یک زندگی لذت‌بخش برای خود بگذارید.\

اگر کمی دقیق باشیم متوجه خواهیم شد که همین راه‌رفتن ساده را هزاران بار زمین خوردن به همراه مربیانی چون پدر و مادر به ما آموخته است.

پس توقع نداشته باشیم که فقط با فکر بدون عمل یا با استفاده از یک وسیله ارزان قیمت می‌توانیم به نتایجی رویایی و شگفت‌انگیز برسیم.

نکته مهم این که زندگی لذت‌بخش فقط با ثروت کلان به دست نمی‌آید!

بسیارند مردمانی که به یک حد متوسط و مطلوب درآمدی رسیده‌اند و از زندگی خویش نیز لذت می‌برند. برعکس بسیارند مردمانی که تمام عمر در جستجوی پول و ثروت به هر قسم هستند و هیچ گاه روی آرامش را نمی‌بینند.

در آخر اگر به دنبال ساختن موفقیت شغلی و ساختن برند شخصی هستید پیشنهاد می‌کنیم که نگاهی به محتوای دوره جامع برندسازی شخصی ما بیندازید.

دوره‌ای که طراحی آن صدها ساعت زمان برده و نتیجه در ۳۰ ساعت محصول ویدیویی در اختیار شما قرار گرفته است

در این محصول که سرفصل‌های آن در لینک زیر موجود  است ده‌ها نکته مهم برای یافتن شغل عالی یا تبدیل شغلمان به کسب‌وکاری برندشده را توضیح داده‌ایم.

مطالعه دوره جامع برندسازی شخصی

 

درباره احسان مهدی‌نژاد و محموعه هزارمدیر بیشتر بدانیم

(Visited 637 times, 1 visits today)
اشتراک گذاری با دیگران :

یک نظر در “نقدی بر فیلم و کتاب راز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *